خُرده‌روایـت‌ها

زندگـی، به روایتِ من!

خُرده‌روایـت‌ها

زندگـی، به روایتِ من!

۱۴ مطلب با موضوع «خـــرده‌روایـت‌هــــــــا» ثبت شده است

.

چهارشنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۲، ۰۴:۲۲ ب.ظ
تمامِ دیشب کابـوس دیدم. در عالمِ خواب، نیاز به سرچِ یک موضوعِ مهم و فوری داشتم اما هر کاری می‌کردم نمی‌توانستم آدرس google را تایپ کنم. تا صبح با دست‌های بی‌رمق و چشم‌های کم‌سو، تقریبا تمامِ حروفِ انگلیسی را توی لپ‌تاپی که هی دور و دورتر می‌شد تایپ کردم ولی G لعنتی پیدا نشد که نشد! ظاهرن این نسلِ جدیدِ کابوس‌هاست. قبل‌ترها کابوس‌هام سر و شکلِ دیگری داشت. معمولا یک خطری تهدیدم می‌کرد و نمی‌توانستم بدوم. یا اتفاقی افتاده بود و نمی‌توانستم جیـغ بکشم. یا مثلا بی‌لباس توی کوچه و خیابان راه می‌رفتم! اما انگار محتوای کابوس‌ها هم پیشرفت کردند. چند شب پیش خواب می‌دیدم می‌خواهم یک مسیجِ فوری بدهم اما صفحه‌ی تاچِ گوشیِ لعنتی کار نمی‌کرد...!
خـرده‌روایت‌ها
  • آذر

.

چهارشنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۲، ۰۱:۵۸ ب.ظ
دیوار به دیوار اتاق‌خوابم، اتاقِ یک آدمی است که پیانو می‌نوازد. گاهی، وقتی موسیقیِ سحرآمیزش از درز در و دیـوار سَرَک می‌کشد، مجسم‌ش می‌کنم که زنی جوان یا کامل‌مردی جاافتاده است. خیلی وقت‌ها بی‌آنکه بداند، حالم را خوب کرده و بهم امیـدِ دوباره داده؛ آن صبحِ بهاری که حتی نمی‌توانستم از تخت‌ بیرون بیایم، آن بعدازظهـر تابستانی که با گریه خوابم برد، آن غروبِ پاییزی که خانه تاریک بود و دلم نمی‌خواست هیچ چراغی روشن کنم، نوای سحرانگیـز موسیقی‌اش نجاتم داده بود. و اینطوری‌هاست که ما با "عیـــدنوروز" از خواب بیدار می‌شویم، با "گلِ سنگــم" روز را می‌گذرانیم و با "لاو استـوری" به خواب می‌رویم.
چند روز پیش قطعه‌ی "تولدت مبارک" را می‌زد. یعنی چند ساله شده؟
خـرده‌روایت‌ها
 
  • آذر

.

يكشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۳:۲۲ ب.ظ

تمامِ دیشب در تراسِ بغلِ تراسِ اتاق‌خواب، مهـمانیِ شلوغ و پر سر و صدایی به راه بود. تا سحـر، صدای خنـده و جیـغ و قهـقهـه و قاشق چنـگال، نگذاشت بخـوابم. صبـح، گیـجِ گیـج بودم...

خُـرده‌روایت‌ها

  • آذر

.

يكشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۱:۲۰ ب.ظ

برای تهیه‌ی گزارش، در جلسه‌ای نشسته بودم. ریکوردر صداها رو ضبط می‌کرد. من اما محوِ تصویرِ پشتِ پنجره بودم؛ تک درختی، روییده بر قله‌ی کوه...

خـُرده‌روایت‌ها

  • آذر