.
چهارشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۲، ۱۱:۳۹ ب.ظ
-الو! سلام دکتر!
+ ...
-بد نیستم. معمولی. میگذرونم. تو خـوبی؟
+ ...
-آره گوشیم خاموش بود.
+ ...
-قبرستون بودم. کار هر شبمه. سرِ شب میرم و سحر برمیگردم.
+ ...
-هیچی. گوشیمو خاموش میکنم و میشینم کنارش. فکر میکنم، میخوابم، حرف میزنم. آروم میشم. صبح هم پامیشم با ماشین تو خیابونا تاب میخورم و چارتا مسافر سوار و پیاده میکنم...
+ ...
-نه! با ماشینِ خودم. ماشینِ فــرح رو که بخشیدم. ماشین و خونه و آپارتمان رو با همهی وسایلش بخشیدم رفت. هیچی نگه نداشتم.
+ ...
-به بهزیستی.
+ ...
-نه دیگه. بعدِ فــرح به چه دردم میخورد؟ تنها چیزایی که برداشتم کفش و لباسِ بچگیای انــارِ که فرح برا یادگاری نگه داشته بود.
+ ...
-یه اتاق تو صدرا اجاره کردم...
+ ...
-انــار هم خوبه. اونم دیگه داره جمع میکنه پاشه بیاد.
+ ...
-براش یه مطب تو ساختمونِ نگین قولنامه کردم.
+ ...
-هعی بابا! بعدِ فــرح دیگه برا چی؟ برا کی؟
+ ...
-شما دکترا چی میفهمید؟
+ ...
-باشه بابا، باشه. تو هم مراقب خودت باش. سلام به خانواده برسون...
خـردهروایتها
- ۹۲/۰۹/۰۶