.
بعضی وقتا هم هست که تموم میشم. ضعیف میشم. زندگی، زورش بهم میچربه و تلپ، میافتم. یاد گرفتم اینجور وقتا از خودم و حجم خشم و اشک و یاس و تنهاییم وحشت نکنم. به جاش مرخصی بگیرم و بشینم تو خونه و به خودم فرصت بدم. معمولا تو این مدت، از دوش و آرایشگاه و ارتباط و خونهداری و کلا کارای مفید، خبری نیس. تبدیل میشم به یه آدمِ باریبههرجهت که هروخ دلش میخواد و تا هروخ دوس داره، میخوابه. هر غذایی که خوشحالش میکنه رو از بیرون سفارش میده. نهتنها به بچه بابت شلوغکاریاش تذکر نمیده که خودشم میریزه و میپاشه و عین خیالشم نیس. آدمی که گوشیش خاموشه و ایمیل چک نمیکنه و نصفهشب پا میشه باقیموندهی تهچینِ دو روز پیش و بطری نوشابه رو برمیداره و میشینه پای لپتاپ و کلیدواژهی «همسر همایون شجریان!» رو سرچ میکنه!!! ینی تا این حد ول و بیکار و مبتذل!
روزهای ملال و تنهایی
- ۹۳/۱۰/۲۸
خیلی وقتا دلتنگت میشم و میرم تو فکرت - حتی با نداشتن هیچ ارتباط خاصی - و همیشه تو دعاهام بی نصیب نیستی :)
از طرف یک دردونهی کوچکولوی همیشه عروسک دوسدار :)