.
دوشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۰۲ ب.ظ
دیدی یه وقتایی وسط خندهها و با هم بودنها، یهو چشمات خیس اشک میشه؟ دیدی یهو همچین دونهدونه تندتند اشکات راه میافته که ملت هول میکنن؟ دیدی نشه بگی چه مرگته چقد بده؟ بشه بگی چقد بدتره؟ یه بار یکی داشت از گشنگی میمُرد، اومدن بهش یه وعده غذا دادن، گفتن دیگه هم حالا حالاها نمیدیم؛ زهر مارش شد، مُرد. یه بار یکی دیگه داشت از گشنگی میمُرد، بهش یه بطری شامپاین دادن گفتن: چرا اینقدر غصه میخوری؟ حال کن بابا؛ اول جگرش سوخت، بعد مُرد!
روزهای ملال و تنهایی
- ۹۴/۰۴/۲۲